خلاصه کتاب از دو که حرف میزنم، از چه حرف میزنم
بخشی از کتاب از دو که حرف میزنم، از چه حرف میزنم:
«من معمولاً حوالی ساعت سه بعد از ظهر میدوم. از آنجایی که نویسندهام و برای خودم کار میکنم، میتوانم برنامه روزانهام را هر طور که میخواهم تنظیم کنم. صبحها پشت میز مینشینم و مینویسم، و وقتی کارم تمام شد، میدوم. این برنامهی ساده و منظمی است که سالهاست از آن پیروی میکنم. وقتی مینویسم، تمرکز زیادی میکنم، و دویدن بعد از ظهر به من کمک میکند تا ذهنم را خالی کنم. در طول این سالها، این دویدنهای روزانه تبدیل به چیزی فراتر از یک عادت شدهاند. حالا دیگر بخشی از شخصیت من هستند، بخشی از هویت من. همانطور که نویسندگی بخشی از وجود من است.
مردم اغلب از من میپرسند نوشتن رمان چه حسی دارد. برای من نوشتن رمان خیلی شبیه دویدن ماراتن است. احتمالا این تشبیه برای کسی که نه رمان نوشته و نه ماراتن دویده، چندان معنایی نداشته باشد. اما برای من کاملا معنادار است: هر دو نیازمند انرژی، صبر و تنهایی طولانیمدت هستند. شما باید در مسیری طولانی، قدم به قدم پیش بروید، و هر روز باید این مسیر را ادامه دهید. هیچ راه میانبری وجود ندارد. وقتی به خط پایان نزدیک میشوید، خستگی تمام وجودتان را فرا میگیرد. اما باید به دویدن ادامه دهید. باید از آن خط عبور کنید. و روز بعد، دوباره باید کفشهای دوتان را بپوشید و به دویدن ادامه دهید. نویسندگی هم همینطور است. هر روز باید پشت میز بنشینید و بنویسید. مهم نیست که چقدر خستهاید یا چقدر احساس میکنید که نمیتوانید. فقط باید این کار را انجام دهید.»
تعداد مشاهده: 6 مشاهده
فرمت فایل دانلودی:.zip
فرمت فایل اصلی: PDF
تعداد صفحات: 23
حجم فایل:0 کیلوبایت